.jpg)
گيسوان تو پريشانتر از انديشه من
گيسوان تو شب بی پايان
جنگل عطرآلود.
شکن گيسوی تو
موج دريای خيال.
کاش با زورق انديشه شبی
از شط گيسوی مواج تو ، من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم.
کاش بر اين شط مواج سياه
همه عمر سفر می کردم.
من هنوز از اثر عطر نفس های تو سرشار سرور ،
گيسوان تو در انديشه من
گرم رقصی موزون .
کاشکی پنجه من
در شب گيسوی پرپيچ تو راهی می جست.

اگر دلت هوای باران کرد بگذار تا چتر وارونه بر تو ببارد
بگذار تا کوچ پرستو ها در زیر سقف تو به پرواز درآید
بگذار سیراب شود این برکه تاریکی
و بگذار سرشار شود ترنم بهاری
جاری شو
زندگی ببخش تا همواره آسمانت دلنشین و ابرت پر بار باشد...

طریق عشق پر آشوب و فتنه است ای دل
بیفتد آنکه در این راه با شتاب رود

دل من دریاییــــــــــه
چشمـــه زندونـــــــــــه برام
چکــه چکــه های آبــــــــــ
مرثیه خــــــــــونه برام
تو رگــام به جای خــــــــــون شعر سرخ رفتنــــــــــه
تـن به مونـدن نمیــدم
موندنـم مرگــــــــــ منــــــــــه
29 / 1 / 1391برچسب: شعر, ناب, دل, من, دریاییه, چشمه, زندونه, برام, چکه, چکه های, آب, مرثیه, خونه, برام,به قَلمـِ: »смa«
™
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است برندی صلاح و تقوی را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
مبین بسیب زنخدان که چاه در راهست
کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
"غزل شماره 2-حافظ"
***
شرح غزل در ادامه مطلب
28 / 1 / 1391برچسب: شعر, حافظ, صلاح, کار کجا, و, من, خراب, کجا, صلاح کار اجا و من خراب کجا, غزل شماره 2, غزل, شماره, 2, شرح, غزل, معنی, غزل,به قَلمـِ: »смa«
™
چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمی دانم
نه ترسا نه یهودم من، نه گبرم نه مسلمانم
نه شرقیم نه غربیم نه بریم نه بحریم
نه از کان طبیعیم، نه از افلاک گردانم
نه از خاکم، نه از آبم، نه از بادم، نه از آتش
نه از عرشم، نه از فرشم، نه از کونم، نه از کانم
نه از هندم، نه از چینم، نه از بلغار و سقسینم
نه از ملک عراقینم، نه از خاک خراسانم
نه از دنیا، نه از عقبا، نه از جنت، نه از دوزخ
نه از آدم، نه از حوا، نه از فردوس و رضوانم
مکانم لامکان باشد، نشانم بی نشان باشد نه تن باشد
نه جان باشد، که من از جان جانانم
"مولانا"
27 / 1 / 1391برچسب: شعر, مولانا, چه, تدبیر, ای, مسلمانان, مکانم, لامکان, باشد, هند, چین, عراق, خراسان, ,به قَلمـِ: »смa«
™

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چون حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
"حافظ"

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
"حمید مصدق"
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
"فروغ فرخزاد"
26 / 1 / 1391برچسب: شعر, اشعار, ناب, حمید, مصدق, فروغ, فرخزاد, تو, به, من, خندیدی,به قَلمـِ: »смa«
™

کار مانیست شناسایی (( راز )) گل سرخ ,
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم.
پشت دانایی اردو بزنیم.
دست در جذبه ی یک برگ بشوییم و سرخوان برویم .
صبح ها وقتی خورشید , در می آید متولد بشویم .
هیجان ها را پرواز دهیم.
روی ادراک فضا, رنگ , صدا, پنجره گل نم بزنیم.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای (( هستی ))
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
نام را باز ستانیم از ابر ,
ازچنار , از پشه , از تابستان ,
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.
کار ماشاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم.
"سهراب سپهری"

26 / 1 / 1391برچسب: شعر, سهراب, سپهری, کار, ما, نیست, شناسایی, راز, گل, سرخ,به قَلمـِ: »смa«
™

"فریدون مشیری"
26 / 1 / 1391برچسب: شعر, ناب, فریدون, مشیری, نمیدانم, نمیخواهم, بدانم, کوزه گر, از, خاک, اندامم, چه, خواهد, ساخت,به قَلمـِ: »смa«
™
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد
|
|