موزيك Gotye-somebody that i used to know

6 PM

 

Somebody That I Used To Know

(کسی که میشناختمش )

(Gotye)



:[Gotye]


Now and then I think of when we were together
گاهی اوقات به اون موقع هایی فکر میکنم که باهم بودیم..

Like when you said you felt so happy you could die
مثل اون موقعی که گفتی از خوشحالی میخوای بمیری

Told myself that you were right for me
و من به خودم گفتم که تو برای من ساخته شدی

But felt so lonely in your company
اما وقتی با هم بودیم احساس تنهایی میکردم

But that was love and it’s an ache I still remember
اما اون عشق بود و من هنوز درد اون عشق رو به یاد دارم

You can get addicted to a certain kind of sadness

میتونی به این غم معتاد بشی

Like resignation to the end, always the end
مثل تسلیم شدن تا پایان..پایان همیشگی

So when we found that we could not make sense
وقتی که دیدیم که همدیگه رو نمی فهمیم

Well you said that we would still be friends

خوب , تو گفتی که با این وجود میتونیم هنوز هم دوست معمولی باقی بمونیم

But I’ll admit that I was glad that it was over

اما من اعتراف میکنم که خوشحال بودم که این رابطه دیگه تموم شده

(بقيه در ادامه مَطلبـــــ)

 



إدامه مَطلب

20 / 6 / 1391برچسب:دانلود,متن,ترجمه,gotye,somebody that i ssed to know,به قَلمـِ: »смa«

شَرحـِ غزل: ما آزموده‌ايم در اين شَهـ ـ ـ ـر بختـــــِ خويش...

4 PM

 

 
ما آزموده ايم در اين شَهـــــــر بَختــــــــــِ خويش..........بيرون كشيد بايَد از اين ورطه رَختــــــــــِ خويش
ما بَخت و اقبال خود را در اين شهر امتحان كرديم ، بايد از اين بيابان بي راه و نشان بار و بنه خود را جمع كنيم ، برويم..
ورطه : بيابان بي راه و نشان
رخت : بار و بنه


از بس كه دستــــــــــ ميگزم و آه ميكشم..........آتش زدم چو گل به تن لختــــــــــ لختــــــــــِ خويش

از بس كه از پشيماني پشتِ دستِ خود را گزيده ام(پَشيمان شده ام) و آهِ حسرت سر داده ام همچو گل سرخ ، جاي جاي دست و بدن خود را قرمز كرده و به ان آتش زده ام..(برگ برگ گل سرخ به تن لخت لخت تشبيه شده ، "از بس كه از پشيماني خود را گاز گرفته ام مثل برگ گل لخت لخت شده" ، و لخته هاي خون تن خود را به گل آتش تشبيه كرده "از آهِ سوزناكم مثل گل آتش شده "
دست گزيدن : پشيمان بودن
لخت لخت : پاره پاره


دوشم ز بُلبُلي چه خوش آمد كه ميسرود..........گل گوش پَهن كرده ز شاخ درختــــــــــِ خويش:

ديشب چه خوشم امد از آواز خواني بلبلي در حاليكه كه گل نيز به سُروده اش گوش فرا داده بود كه ميگفت:
گوش پهن كردن : گوش فرا دادن


كاي دل تو شاد باش كه آن يار تُندخوي..........بسيار تُندروي نشيند ز بختـــــــــِ خويش
كه اي دل خوش باش كه ان يار آتشين مزاج از بختِ بد خود با چهره درهم و اخمو به سر ميبرد
تُندخو : آتشين مزاج
تُندرو : درهم ، اَخمو


خواهي كه سَختـــــــــ و سست بر تو جَهان بگذرد.........بگذر ز عَهدِ سست و سخن‌هاي سختـــــــــِ خويش
اگر ميخواهي كارهاي مُشكل و آسان دُنيا بر تو به راحتي گذر كنند ، از سست گفتاري و گفتن سخنان ناهنجار دوري كن
عهدِ سُست : پيمان بي دوام
سخن‌هاي سخت : گفتارهاي ناهنجار و سنگين


گر موج خيز حادثه سَر بر فلكـــــــــ زند..........عارف به آب تر نكند رختــــــــــ و پَختــــــــــِ خويش

اگر امواج رويدادهاي زمانه به فلك هم سركشد ، عارف رخت و لباس خود را از تري و آلودگي حفظ ميكند
پَخت : چيزي مثل "بار" در "كار و بار" در اينجا "رخت و پَخت"


اي حافظ ار مُراد ميسر شُدي مدام..........جَمشيد نيز دور نماندي ز تختــــــــــِ خويش
اي حافظ ، اگر دسترسي به آرزوها آسان بود ، جَمشيد از تاج و تختِ خود دور نميماند(از ضحاك شكست نميخورد)
مراد : آرزو
ميسر : به آساني فراهم شدن

 


20 / 6 / 1391برچسب:شرح,غزل,حافظ,ما,آزموده ايم,در اين شهر,بخت,خويش,,به قَلمـِ: »смa«

دلبَستـ ـ ـگي نه ، عـِ ـشـ ـقـــــ...

2 PM

 

مـ ـن خود را با عِشـقـ ورزيدن به بَسي چيزهآي دلپسند ، فَرسـ ـ ـ ـودَمـ..!

درخششـ و شكوهِشآن از إشتياقـِ سوزان و مُداومـِ مـ ـن بدانهآ ، سَرچشمه ميگرفتـــــ...سيري ناپَذير بودَمـ..هَر شور و شوقي برايَمـ با فرسايشـ هَمراه بود ؛ فرسايشي دلپَذير...مَرا كه ملحدي در ميانـِ ملحدآن بودَمـ ، هَميشه آراء دور از هَم ،پيچ و خَمهاي إفراط آميز ، انديشه هآ و واگراييهآ به خود ميخواند...هيچ سرشتي مَرا به خود جَلبـــــ نميكرد ، مگر آنچه مايهء تفاوتش با ديگرآن بود...در اين كار تا آنجا پيش رفتمـ ، كه دلبستگي را از خود راندم ، چون جُز احساسي همگآني چيزي در آن بازنميشناختَم....

دلبستگي نه ، عـِ ـشـ ـقـــــ !

 

"برگرفته از مائده هآي زميني"


13 / 6 / 1391برچسب:,به قَلمـِ: »смa«

دِلـ ـ ـ ـمـ گرفته اَستــــــــــ...

5 PM

دِلـَم گرفتـ ـه اَستــــــــــ

دِلـَم گرفتـ ـه اَستــــــــــ

به ایوان میرَوم و انگشتانم رآ

بر پـ ـ ـوستــــــــــِ کشیدهء شَبــــــــــ میکشم

چراغهآی رآبطـ ـ ـ ـه تاریکند

چرآغهای رابطـ ـ ـ ـه تاریکند

کـَسی مـ ـرا به آفتابــــــــــ مُعرفی نخواهد کرد

کـَسی مـ ـرا به میهمانی گنجشکـ ـها نخواهد بُرد

پَروآز را به خاطِر بسپار

پَرنده مُردنی استــــــــــ!


"فُروغ فَــرُّخزآد"


12 / 6 / 1391برچسب:شعر,فروغ,فرخزاد,دلم,گرفته,است,,به قَلمـِ: »смa«

رَقــــ ـ ـ ـ ـص...

6 PM

             

و اکنون ديگر
ديگر چگونه يک نفر به رَقص بر خواهد خاست
و گيسوان کودکيش را
در آبهاي جاري خواهد ريخت
و سيب را که سرانجام چيده است و بوييده است
در زير پا لگد خواهد کرد؟
.

 

.
آن روز هم که دَستهاي تو ويران شد بآد مي آمد
ستاره هاي عزيز
ستاره هاي مقوايي عزيز
وقتي در آسمان، دروغ وزيدن ميگيرد
ديگر چگونه مي شود به سوره هاي رسولان سر شکسته 
پناه آورد؟ 
ما مثل مرده هاي هزاران هزار ساله به هم مي رسيم و آنگاه
خورشيد بر تباهي اجساد ما قضاوت خواهد کرد.
من سردم است
من سردم است و انگار هيچوقت گرم نخواهم شد
اي يار اي يگانه ترين يار «آن شراب مگر چند ساله بود؟»

 

 

"فُروغ فرخزآد"

 


10 / 6 / 1391برچسب:,به قَلمـِ: »смa«

داستانـِ رخنه كردنـِ شيطان در وُجودِ آدم و حَوآ...

10 PM

 

اُسطوره هاي داستاني مثلـِ آدم و حَوآ از عَلاقمنديهاي بسياري از ماست..روايتهاي زياد و زيبايي كه در شعر شاعرانـي متفاوت وُجود دارد بالأخص حافظ بَر اين زيبايي ها افزوده است..

داستانـِ رخنه كردنـِ شيطان در وُجودِ آدم و حَوآ ، به واسطهء فرزندِ شيطان يَعني "خُناس" از زبانـِ عطّار نيز بسيار خواندني است..عطّار در "الهي نامه" خود به چنين توصيفِ زيبايي در شعرش پرداخته كه خواندنش خالي از لُطف نيست..

مقدمهء اين روايت را بازگو ميكنم ، باقي داستان را در ادامه مطلب به زبانـِ خودِ عطار كه بَسي شيرينتر است بخوانيد..

 

پَس از هُبوطِ آدم و حَوآ به زَمين ، و از سرگذراندنـِ ماجراهاي بسياري كه پيش از آن در عالمـِ ملكوت تا هُبوطشان داشتند ، شيطان براي تكميلـِ فريبكاري خود و فريبِ بيشتر ِ آدم و حَوآ ، طرحي از پيش تأيين شُده را به مرحلهء اجرا در مي آورد..او فرزندِ خود "خُناس" را نزدِ حَوآ بُرده و با سوء إستفاده از حسـِ مادرانه و مهرباني حَوآ اقدام به فريبِ آدم(در درجهء اوّل) و حَوآ ميكند..داستان به زبانـِ شِعر از اينجآ شُروع ميشود....



إدامه مَطلب

1 / 6 / 1391برچسب:الهي نامه,عطار,خناس,آدم,حوا,,به قَلمـِ: »смa«

کسب درآمد پاپ آپ