جملاتی از زنده به گور...صادق هدایت

8 PM

 

*خوب بود میتوانستم کاسهء سر خودم را باز بکنم و همهء این تودهء نرم خاکستری پیچ پیچ کلهء خودم را در آورده بیاندازم دور،بیاندازم جلو سگ.

 

*همه از مرگ میترسند،من از زندگی سمج خودم.

 

*نه،کسی تصمیم خودکشی را نمیگیرد،خودکشی با بعضیها هست.در خمیره و در سرشت آنهاست،نمیتوانند از دستش بگریزند.این سرنوشت است که فرمانروایی دارد ولی در همین حال این من هستم که سرنوشت خودم را درست کرده ام،حالا دیگر نمیتوانم از دستش بگریزم،نمیتوانم از خودم فرار بکنم.

 

*اصلاً مرده شور این طبیعت مرا ببرد،حق به جانب آنهایی است که میگویند بهشت و دوزخ در خود اشخاص است،بعضیها خوش به دنیا می آیند و بعضیها ناخوش.

 

*افسوس میخوردم ،که چرا به جای آنها نیستم.با خودم فکر میکردم:اینها چقدر خوشبخت بوده اند!...به مرده هایی که تن آنها زیر خاک از هم پاشیده شده بود رشک میبردم.هیچوقت یک احساس حسادتی به این اندازه در من پیدا نشده بود.بنظرم می آمد که مرگ یک خوشبختی و یک نعمتی است که به آسانی به کسی نمیدهند.

 

*با خودم میگفتم شاید در دنیا تنها یک کار از من برمی آید: میبایستی بازیگر تئاتر شده باشم!...

 

..........بقیه در ادامه مطلب..........

 



إدامه مَطلب

25 / 1 / 1392برچسب:جملات,برگزیده,زنده,به,گور,صادق,هدایت,,به قَلمـِ: »смa«

کسب درآمد پاپ آپ