شَرحـِ غزل: ما آزموده‌ايم در اين شَهـ ـ ـ ـر بختـــــِ خويش...

4 PM

 

 
ما آزموده ايم در اين شَهـــــــر بَختــــــــــِ خويش..........بيرون كشيد بايَد از اين ورطه رَختــــــــــِ خويش
ما بَخت و اقبال خود را در اين شهر امتحان كرديم ، بايد از اين بيابان بي راه و نشان بار و بنه خود را جمع كنيم ، برويم..
ورطه : بيابان بي راه و نشان
رخت : بار و بنه


از بس كه دستــــــــــ ميگزم و آه ميكشم..........آتش زدم چو گل به تن لختــــــــــ لختــــــــــِ خويش

از بس كه از پشيماني پشتِ دستِ خود را گزيده ام(پَشيمان شده ام) و آهِ حسرت سر داده ام همچو گل سرخ ، جاي جاي دست و بدن خود را قرمز كرده و به ان آتش زده ام..(برگ برگ گل سرخ به تن لخت لخت تشبيه شده ، "از بس كه از پشيماني خود را گاز گرفته ام مثل برگ گل لخت لخت شده" ، و لخته هاي خون تن خود را به گل آتش تشبيه كرده "از آهِ سوزناكم مثل گل آتش شده "
دست گزيدن : پشيمان بودن
لخت لخت : پاره پاره


دوشم ز بُلبُلي چه خوش آمد كه ميسرود..........گل گوش پَهن كرده ز شاخ درختــــــــــِ خويش:

ديشب چه خوشم امد از آواز خواني بلبلي در حاليكه كه گل نيز به سُروده اش گوش فرا داده بود كه ميگفت:
گوش پهن كردن : گوش فرا دادن


كاي دل تو شاد باش كه آن يار تُندخوي..........بسيار تُندروي نشيند ز بختـــــــــِ خويش
كه اي دل خوش باش كه ان يار آتشين مزاج از بختِ بد خود با چهره درهم و اخمو به سر ميبرد
تُندخو : آتشين مزاج
تُندرو : درهم ، اَخمو


خواهي كه سَختـــــــــ و سست بر تو جَهان بگذرد.........بگذر ز عَهدِ سست و سخن‌هاي سختـــــــــِ خويش
اگر ميخواهي كارهاي مُشكل و آسان دُنيا بر تو به راحتي گذر كنند ، از سست گفتاري و گفتن سخنان ناهنجار دوري كن
عهدِ سُست : پيمان بي دوام
سخن‌هاي سخت : گفتارهاي ناهنجار و سنگين


گر موج خيز حادثه سَر بر فلكـــــــــ زند..........عارف به آب تر نكند رختــــــــــ و پَختــــــــــِ خويش

اگر امواج رويدادهاي زمانه به فلك هم سركشد ، عارف رخت و لباس خود را از تري و آلودگي حفظ ميكند
پَخت : چيزي مثل "بار" در "كار و بار" در اينجا "رخت و پَخت"


اي حافظ ار مُراد ميسر شُدي مدام..........جَمشيد نيز دور نماندي ز تختــــــــــِ خويش
اي حافظ ، اگر دسترسي به آرزوها آسان بود ، جَمشيد از تاج و تختِ خود دور نميماند(از ضحاك شكست نميخورد)
مراد : آرزو
ميسر : به آساني فراهم شدن

 


20 / 6 / 1391برچسب:شرح,غزل,حافظ,ما,آزموده ايم,در اين شهر,بخت,خويش,,به قَلمـِ: »смa«

غـــَــمـِ دِل...

7 PM

 


اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد

 

 

نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد

 

 

اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر

 

 

چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد

 

 

فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک

 

 

که کس نبود که دستی از این دغا ببرد

 

 

گذار بر ظلمات است خضر راهی کو

 

 

مباد کتش محرومی آب ما ببرد

 

 

دل ضعیفم از آن می‌کشد به طرف چمن

 

 

که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد

 

 

طبیب عشق منم باده ده که این معجون

 

 

فراغت آرد و اندیشه خطا ببرد

 

 

بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت

 

 

مگر نسیم پیامی خدای را ببرد

 

 

"حافظ" 

 

 


کـ ـار مآ نیستــــــ...

5 PM

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد


کار مانیست شناسایی (( راز )) گل سرخ ,

 کار ما شاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم.

پشت دانایی اردو بزنیم.

دست در جذبه ی یک برگ بشوییم و سرخوان برویم .

صبح ها وقتی خورشید , در می آید متولد بشویم .

هیجان ها را پرواز دهیم.

روی ادراک فضا, رنگ , صدا, پنجره گل نم بزنیم.

آسمان را بنشانیم میان دو هجای (( هستی ))

ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.

بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.

نام را باز ستانیم از ابر ,

ازچنار , از پشه , از تابستان ,

روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.

در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.

کار ماشاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم.

 

"سهراب سپهری"

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد


26 / 1 / 1391برچسب:شعر,سهراب,سپهری,کار,ما,نیست,شناسایی,راز,گل,سرخ,به قَلمـِ: »смa«

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد
کسب درآمد پاپ آپ