زُلفــِ مِشکـ ـینــ...

7 PM

 


گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت

 

 

ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت

 

 

برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت

 

 

جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت

 

 

در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار

 

 

هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت

 

 

عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار

 

 

گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت

 

 

گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد

 

 

ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت

 

 

از سخن چینان ملالت‌ها پدید آمد ولی

 

 

گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت

 

 

عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه

 

 

پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت

 

 

"حافظ"


زُلفـــ بَر باآد مَده...

1 PM

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد 


زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

 

ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

 

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر

 

سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

 

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم

 

طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

 

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم

 

غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

 

رخ بر افروز که فارغ کنی از برگ گلم

 

قد بر افراز که از سرو کنی آزادم

 

شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را

 

یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

 

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه

 

شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

 

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس

 

تا به خاک در آصف نرسد فریادم

 

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی

 

من از آن روز که در بند توام آزادم

 

 

حافظ

(غزلیات) 

 



24 / 1 / 1391برچسب:شعر,غزل,حافظ,زلف,بر,باد,مده,به قَلمـِ: »смa«

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد
کسب درآمد پاپ آپ