8 PM
گوشوآری به دو گوشم میآویزم
از دو گیلآس سُرخ همزآد
و به انگشتانم
برگ گل کوکب میچسبانم
کوچه ای هست که در آنجا
پسرآنی که به من عاشق بودند،هَنوز
با آن موهآی درهم و گردنهآی باریک و پآهای لاغر
به تبسم های مَعصوم دخترکی میاندیشند
که یک شب او را
باد با خود بُرد