2 AM
روزها به سآن شبی تاریک
در سکوتِ خفقان آور یک رویآ
مُبهم ولی سرد
به شب می رسند
اندکی بیش نمانده از غروبِ روشنی
که خیال کرده ای بیدآری
پینه دوز شب را
همچون پآره ای شکافته
به شبی دیگر وصله کرده
و خالیست رد پای روزهآی شلوغ
در پیچ و تآبِ اندیشه های یک شب..
شاید خوب است
تجربهء گم شدن روزهآ
»смa«